سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برادران شهید هاشمی
 
سلام ، به وبلاگ برادران شهید هاشمی خوش آمدید ***** welcome to www.shahidanhashemi.parsiblog.com قالب وبلاگ

 تقویم اشک

تصویر + عکس + به + مناسبت + محرم

 روز دوم

1 . امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد . (1) عالم بزرگوار «سید بن طاووس » نقل کرده است که: امام علیه السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست . این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است . (2)

2 . در این روز «حر بن یزید ریاحی » ضمن نامه ای «عبیدالله بن زیاد» را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود . (3)

3 . در این روز امام علیه السلام به اهل کوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه - که مورد اعتماد حضرت بودند - را از حضور خود در کربلا آگاه کرد . حضرت نامه را به «قیس بن مسهر» دادند تا عازم کوفه شود . (4) اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند . زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:

«اللهم اجعل لنا ولشیعتنا عندک منزلا کریما واجمع بیننا وبینهم فی مستقر من رحمتک، انک علی کل شیی ء قدیر;

خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی .» (5)

 

 روز سوم

1 . «عمر بن سعد» یک روز پس از ورود امام علیه السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد . (6)

2 . امام حسین علیه السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز میهمان کنند . (7)

3 . در این روز «عمر بن سعد» مردی بنام «کثیر بن عبدالله » - که مرد گستاخی بود - را نزد امام علیه السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند . کثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم; ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلا چنین قصدی نداریم .

هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، «ابو ثمامه صیداوی » (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه السلام بود . همین که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می آید، بدترین مردم روی زمین است . پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه السلام برو . گفت: هرگز چنین نمی کنم .

ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی . گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت کاری هستی و من نمی گذارم بر امام وارد شوی . او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد . سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟ حضرت در جواب فرمود:

«مردم کوفه مرا دعوت کرده اند و پیمان بسته اند، بسوی کوفه می روم و اگر خوش ندارید بازمی گردم ... .» (8)

 

 روز چهارم

 در روز چهارم محرم، عبیدالله بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب نمود .

به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:

1 . شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر;

2 . یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر;

3 . حصین بن نمیر با چهار هزار نفر;

4 . مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر;

به سپاه عمر بن سعد پیوستند . (9) بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است .

 

 روز پنجم

1 . در این روز عبیدالله بن زیاد، شخصی بنام «شبث بن ربعی » (10) را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد . (11)

2 . عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام «زجر بن قیس » بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه السلام ملحق شود، به قتل برساند . همراهان این مرد 500 نفر بودند . (12)

3 . در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه السلام صورت گرفت، مردی به نام «عامر بن ابی سلامه » خود را به امام علیه السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید . (13)

 

 روز ششم

1 . در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده ام . توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می فرستند .

2 . در این روز «حبیب بن مظاهر اسدی » به امام حسین علیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکی طائفه ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم .

امام علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود . عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می نمایم ... .

در این هنگام مردی از بنی اسد که او را «عبدالله بن بشیر» می نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می کنم و سپس رجزی حماسی خواند:

قد علم القوم اذ تواکلوا

واحجم الفرسان تثاقلوا

انی شجاع بطل مقاتل

کاننی لیث عرین باسل

«حقیقتا این گروه آگاهند - در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، - که من [رزمنده ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه ام .»

سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه السلام حرکت کردند . در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام «ازرق » را با 400 سوار به سویشان فرستاد . آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه السلام نداشتند . هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد .

حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه السلام آمد و جریان را بازگو کرد . امام علیه السلام فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله » (14)

 

 روز هفتم

1 . در روز هفتم محرم عبید الله بن زیاد ضمن نامه ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد . (15)

عمر بن سعد نیز بدون فاصله «عمرو بن حجاج » را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند .

2 . در این روز مردی به نام «عبدالله بن حصین ازدی » - که از قبیله «بجیله » بود - فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!

امام علیه السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده .

حمید بن مسلم می گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا می آمد و آن را بالا می آورد و باز فریاد می زد: العطش! باز آب می خورد، ولی سیراب نمی شد . چنین بود تا به هلاکت رسید . (16) .

 

 روز هشتم

 1 . «خوارزمی » در مقتل الحسین و «خیابانی » در وقایع الایام نوشته اند که در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند; بنابراین امام علیه السلام کلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد . هنگامی که خبر این ماجرا به عبیدالله بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می کند و آب بدست می آورد . به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر . عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود . (17)

2 . در این روز «یزید بن حصین همدانی » از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند . حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد; عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند از آنان مضایقه می کنی؟

عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حساسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم; آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم .

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند . (18)

3 . امام علیه السلام مردی از یاران خود بنام «عمرو بن قرظة » را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند .

شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند . امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود «عباس » و فرزندش «علی اکبر» را نزد خود نگاه داشت . عمر بن سعد نیز فرزندش «حفص » و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد .

در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام که فرمود: آیا می خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد . یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه ات را می سازم . ابن سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم . عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند .

حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد . به خدا سوگند! من می دانم که از گندم عراق نخواهی خورد!

ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است . (19)

4 . پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه السلام را رها کنند; چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم . عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، «شمر بن ذی الجوشن » سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند . (20)

 

 روز نهم

 1 . در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه ای که از عبیدالله داشت از «نخیله » - که لشکرگاه و پادگان کوفه بود - با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت کرد .

ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای . به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی ... . (21)

2 . شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نامه ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت .

شمر نزدیک خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشان ام البنین علیها السلام بود) را طلبید . آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفته ام . آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! (22)

3 . در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر کرد . امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟

حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد که اینان می گویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید .

امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم . خدای متعال می داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم . (23)

حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست . عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ «عمرو بن حجاج » گفت: سبحان الله! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی .

عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله می سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت . (24)

 

 چهار حادثه مهم شب عاشورا

 1 . در شب عاشورا به «محمد بن بشیر حضرمی » یکی از یاران امام حسین علیه السلام خبر دادند که فرزندت در سرحد ری اسیر شده است . او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال رزو می کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم . امام حسین علیه السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در زاد کردن فرزندت بکوش .

محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم .

امام علیه السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در زادی برادرش مصرف کند . (25)

2 . امام حسین علیه السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و نان را به پاداش الهی بشارت داد . در این مجلس «قاسم بن الحسن » به امام علیه السلام عرض کرد: یا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرین تر است . امام علیه السلام فرمودند: ری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از نکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبدالله (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید .

قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه ها هم حمله می کنند؟ امام علیه السلام به ماجرای شهادت عبدالله اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند . (26)

3 . امام علیه السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه ها حفر کنند . حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را تش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه السلام بسیار سودمند بود . (27)

4 . مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند «امالی » نوشته است: شب عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه السلام از شریعه فرات ب وردند . امام علیه السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این خرین توشه شماست . (28)

 

 روز عاشورا

و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه توزی که رحم و مروت را از ازل نیاموخته اند . اینک عاشورا که هر چه از ن بگوییم کم گفته ایم، از برخوردهای جلادانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه السلام .

سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری می کردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت می داد ... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، ه از اسارت و شام، ه از خرابه و ...

تا به قتلت عدو شتاب گرفت

چرخ را سخت اضطراب گرفت

ریخت خون مقدست به زمین

آسمان ز اشک بگرفت

ابر خون ماه عارضت پوشاند

همه گفتند فتاب گرفت

ناله مصطفی به گوش رسید

موج خون زچشم بوتراب گرفت

شد سیه رنگ آسمان از خشم

که زخونت زمین خضاب گرفت

 تن پاره پاره را دربر

گه سکینه گهی رباب گرفت

شست زینب زاشک جسمت را

بلکه از چشم خود گلاب گرفت

بر تن پاره پاره داد سلام

سر بریده گلو جواب گرفت

هردم از زخم بی حساب تنت

خم شد و بوسه بی حساب گرفت




[ یکشنبه 91/8/28 ] [ 6:40 عصر ] [ مهدی افشار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مهدی افشار
سلام، برای مشاهده بهتر وبلاگ از مرورگر Google chrome و یا Firefox استفاده نمایید.
دسته بندی موضوعی یادداشت ها
لینک دوستان

9 د ی
بنام پروردگار حی و توانا
قطره و دریا
بانوی دشت رویا
EMOZIONANTE
نسیم معرفت
کوچ بلاگ -وبلاگ کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد-در پارسی بلاگ
همرا ه با چهارده معصوم(علیهالسلام) ویارانشان
کوچه ای برای گفتن
یا امیر المومنین روحی فداک
اشعار و گفتار
عاشق آسمونی
بشنو این نی چون حکایت می کند
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
پایگاه امام جعفر صادق شهیدیه
منطقه و جهان آبستن حوادث خوش یمن
وبلاگ گروهی فصل انتظار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
به یاد دوست
دلیل
قاصدک
قلم
همفکری
امام علی(علیه السلام)
لحظه های آبی
راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت
صداى پاى مهدى می‌آید
قطره ی شبنم
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
گذر لحظات
آج
مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی فردوس مبارکه
پژواک
در انتظار آفتاب
.:: بوستان نماز ::.
شعله ی آواز
انتظار
دل نوشته ها
سکه دولت عشق
لنگه کفش
شین مثل شعور
ترانه های دیگر
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
بسم الله العلی العظیم
upturn یعنی تغییر مطلوب
من وآینده من
آبیار
سیب سرخ
ساتروآر دره ی ابر
کلبه عاشقان
به سوی فردا
شکوفه های زندگی
ترنم یاس
دیار عاشقان
علیرضااحسانی نیا:فرزانگان امیدوار
عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال
(( همیشه با تو ))
حقیقت در دنیای مجازی
خلـــوتگـــه دل
روش های درمان در طب سنتی2
جزین
به سوی نور
زمینیان آسمانی
فقط خدا
روبه آسمان
جزیره علم
پرورش دینی
مکاشفه گاه نوشتهای دانشجوی دانشگاه المهدی عج
خداجونم
همنشین
بیداران...
پایگاه اطلاع رسانی مباشری
جاوید باد ایران
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
سید علی خامنه ای
عشق سرخ من
*** انـتـظـار ***
اظهرالمن الشمس
یک لحظه با یک طلبه!
هشتمین ستاره
باشگاه مسابقه و سرگرمی
بچه های اوتیسم استان خوزستان --- khozestan Autism childern
مکنون
یادگار فاو
جاده صدایم کن...
نگاهی به اسم او
مهاجر
عکس و مطلب جالب و خنده دار
آموزه ـ AMOOZEH.IR
ان سالهای دوست داشتنی
PARSTIN ... MUSIC
{افسانه های ققنوس عاقل}
خلوت شب
*** نـذر آقـا ***

مجله اینترنتی تبلیغاتی
دارالقرآن الکریم صادق آل محمدص حسن آباد جر قویه علیا
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
رایان چوب
منتظر ظهور
منتظر
کلبه
*** سلام ***
شعر
موعود هادی
نظرمن
هو اللطیف
افسونگر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
بر سر آنم که گر زدست بر آید . . .
قیدار شهر جد پیامبراسلام
پنجره ای رو به خاموشی
وبلاگ سازمان بسیج مستضعفین basij
سکوت خیس
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
همیشه بهار
منتظرظهور
...بــــــــاران که ببارد، همه عاشق هستند
من حلقه ام وراه به میخانه ندارم
انتخابات تالش فوری - آخرین اخبار را از ما بخواهید
عضویت در بزرگترین گروه یاهو
مصطفی قلیزاده علیار
سایه
هر شب تنهایی
آشفته حال
رهپویان
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
کشکول
شیمی وزندگی
● بندیر ●
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سجاده ای پر از یاس
افطار
دیال آباد
وضع هوای اردکان
ســـــد یـــــد کاشان
سرباز ولایت
مدیریت MIS
شقایقهای کالپوش
دنـیـــای جـــوانـی
عاشقانه می گویم
.::نهان خانه ی دل::.
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
تغییر
چند لقمه حرف حساب
گل باغ آشنایی
دل نوشته های یک دختر شهید
عاشق خدا
بچه مرشد!
قنوت جویبار
سکوت ابدی
شاعرانه
ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده
کوی عشاق
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه درویشی
TOWER SIAH POOSH
مدیریت آموزشی
نیلی ترین - NiliTarin.ir
دخترک خنده رو :)
... حبل المتین ...
دانلود آهنگ
هم نفس
choobak33
وب نوشته مهدی میانجی
حسن آباد جرقویه علیا
سیب خیال
داروخانه دکتر سلیمی
بی بی گل
کارشناس ارشد اقلیم شناسی در برنامه ریزی محیطی
چلچراغ شهادت
جــــــــــــالب
یادداشت های حبیب اله حاجی زاده
محفل آشنایان((IMAN))
شربیان، دیار علامه فاضل شربیانی
««««« شب های تهران »»»»»
هه هه هه.....
لباس شخصی
اطلاعات علمی+تفریح+ترفند+دانلود+کلیپ+آموزش
تابان
لیلی و مجنون
شکوفه های گیلاس
چرخ خیاطی
سه ثانیه سکوت
کلبه تنهایی دوستان رها
►▌ استان قدس ▌ ◄
حنا، دختری با مقنعه
مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی
پرپر
اتاق دلتنگی
سر مشق باد
تفحص شهدا
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.
جبهه وبلاگی غدیر
علی داودی
یا علی مدد
مُهر بر لب زده
کلبه تنهایی
الاستشهادیون للبحرین
...تـــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــدا
نشریه حضور
قطره ای ازدریا
نغمه ی عاشقی
دنیای عکس و اطلاعات
MNK Blog
ادبیات و فرهنگ
یگان امُل های مُدرنیسم نشده...امُلیسم
هفت خط
محمد جهانی
أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
خدای نزدیک
استقلال تهران
تقدیم به جوانمرد کوچکم معین...
۩۞۩ تنهاترین تنها ۩۞۩
وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری
نگاهی نو به مشاوره
رنگین کمان
آموزش رباتیک در کرج
خاک
طب سنتی@
...وقتی پرادو هست ، پیداست که باید بود
ســرچشمـــه › سرچشمه همه خوبیها مهدی (عج) است ›
همه چیز آماده دانلود . . . دانلود رایگان بازی و نرم افزار
سخن آشنا
سیب سبز
طلبه فیسبوکی
فروش وپخش لوازم خانگی کولیوند
شوروشعور عشق
کانون علمی فرهنگی شهید خداوردیلو شهریار
پژواک
geleh.....
خادم الحسین حکیم مهدی
به یاد شهیدمحسن مریمی و به امید بازگشت حاج احمدمتوسلیان
شهرستان بجنورد
ندای دریا
ماییم و نوای بی نوایی
کلکسیون تمبرخانواده شهیدان محمدسخنی وجمیله رمضان
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
نظرعشق
» اینجـــــا زنجــان اســت...
بوستــان نهــج الفصـــاحـه
خرید و فروش ضایعات آهن
دو رکعت وبلاگ
+O
اشیانه علم
عشق الهی
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
سرزمین مِه وخورشید (خورشید گام سبز)
بی سر و سامان
~>+ حبـــــــــــــــاب خیــــــــــــــــال +<~
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
ما با ولایت زنده ایم
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
موسسه (کانون) فرهنگی هنری قرآن و عترت حسن آباد جرقویه علیا
عکس های زیبا
گمگشته
وبلاگ حامیان ولایت
آقاشیر
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
امامزاده میر عبداله بزن آباد
پیغام سروش
دریچه ای متفاوت در دنیای وب
فرهنگی ،مذهبی
ستارگان دوکوهه
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
♥ ♥ ♥ عشق در کائنات ☺
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
ضیافت
سروش دل
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
گیاه پزشکی 92
BABAK 1992
شلمچه
مقبلی جیرفتی
آوای قلبها...
اردکان نیوز
فریازان ...تویسرکان...همدان faryazan
عشق ودوست داشتن
ساعت یک و نیم آن روز
مجاورِآقا
پزشکی عمومی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داشگاه آزاد دزفول
کوسالان
آرشیوی متنوع از مسائل روزمره
محفل یاران کانون شهید پوردرانی ده زیار
@@@نصرت@@@
سفیر دوستی
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani

امکانات وب
بازدید امروز: 45
بازدید دیروز: 214
کل بازدیدها: 606434
Online User

Up Page
ابزار و قالب وبلاگبیست تولزکد پرش به بالای صفحه وب